Re: Fw: [Khodshenasi] erfane dastband

با درود بر همراهان خصوصا دوست جديد بنده مصطفي
همانگونه كه كلمات براي بيان لازمند به همان نسبت تحريف كننده " آنچه هست" مي باشند
به گمان ما رابطه اي كه شمس با مولانا داشت از نوع رابطه اي نيست كه بين مريد و مراد امروزي في المثل دراويش برقرار بوده است
اساسا يكي از لوازمات داشتن رابطه مريد و مرادي وجود مكتب ( ايسم) مي باشد
  نقطه اتصال شمس به مولانا در واقع شناختي است ونه مكتبي
 ا گر اينطور بگوييم كه شمس مراد مولانا است بايستي بتوانيم برايشان مكتبي تعريف كنيم حال آنكه به گمانم چنين چيزي
وجود ندارد
شايد بگوييد مكتب آنان عشق بوده است اما مكتب( بايد و نبايد) با چيزي به نام عشق ( آگاهي به آنچه هست) در يك پيمانه در نمي آيد
خيلي از كسان به اصطلاح عارف نما دم از عشق و حقيقت مي  زنند اما مگر ميشود با بستن يك لنگ به دور خود ويا پايبندي به  يك عهد و پيمان يا كنترل فلان غريضه  عشق داشت؟
مصطفي عزيز به گمان ما بشر تا كنون هر راهي را كه امتهان كرده تا بتواند به شناخت دست يابد به مشكل خورده است زيرا با ابزاري شروع مي كند كه خودش عين مشكل است
انديشه خودش مشكل را به وجود مي آورد و خودش در نقش حلال مشكل ظاهر مي شود درست به مانند سگي كه دم خودش را به هوس غذا گاز مي گيرد و
يك دور و تسلسل بي انتها

----- Original Message ----
From: mostafa farahi <mostafaxf@yahoo.com>
To: khodshenasi@yahoogroups.com
Sent: Friday, April 11, 2008 10:26:00 AM
Subject: Re: Fw: [Khodshenasi] erfane dastband

علی جان سلام. شاید در وادی شناخت بهتر باشه که ما ابتدا از تمام الگوهای فکری و رفتاری خود دست برداریم و راههای جدید  پیشنهادی فکری و رفتاری را مورد امتحان قرار بدهیم. در مورد  داستان موسی و شبان هم منظور من خود داستان نبود، بلکه به ابیاتی که مولانا در این داستان آورده اشاره کردم. ضمناً در مورد مراد: نظر من این است که بسط و ترویج و انتشار دست یافته ها و تجارب ما در زمینه خود شناسی و خدا شناسی را با مادیات نمی توان معامله کرد و مطمئناً کسی که از این مسیر دکان ساخته است پس یک قسمت از کارش می لنگد. در پایان یک سوال: آیا شمس مراد مولانا نبود؟ 
ali ebrahimi <sanaye_a_a@yahoo. com> wrote:

با سلام خدمت مصطفي خان
مصطفي عزيز آيا نبايستي در وادي شناخت گم كرده راه بود؟
از طرفي بياييد خودمان را گول نزنيم و قضايا را آنطوركه هست مورد مداقه قرار دهيم
تا زمانيكه ما به معنويت به چشم بنگاه ( بده بستان) نگاه مي كنيم مطمئنا واسطه ها ( دلالان حقيقت) هم هميشه هستند تا از فرصت موجود نهايت استفاده را ببرند
آن شبان در داستان معروف مولانا انسان ساده اي است كه با خلوص قلب خدا را به زبان خود ياد مي كند وبه گمانم آن شبان هيچ واسطه اي را بين خود و خدا قرار نداده است و خويشتن را آلوده به هيچ سيستمي نكرده
در جايي ديگر مولانا داستان خر برفت خر برفت را بيان مي كند كه به نظرم  شباهت بيشتري به  وضع موجود ما دارد
به هر تقدير در اين جمع هدف ما ارتقاي سطح آگاهي مي باشد
ارادتمند همه شما
 

----- Forwarded Message ----
From: mostafa farahi <mostafaxf@yahoo.. com>
To: khodshenasi@ yahoogroups. com
Sent: Thursday, April 10, 2008 2:01:10 PM
Subject: Re: [Khodshenasi] erfane dastband

هیچ کس عزیز سلام. کسی که این مطالب رو نوشته بیشتر به یک گم کرده راه شبیه است. چرا داستان رو براش توضیح نمی دید. ناراحت نشی ولی من فکر میکنم کسی که در مسیر خدا شناسی و سفر به درون داره حرکت میکنه می بایست نسبت به طرز تفکر دیگران هم احترام بذاره و اگر تفکر شخص مورد نظر با تفکرات ما انطباق نداشت یا اشتباه بود، در صورت آمادگی شخص مقابل، راه درست را نشان بدهد. 

شما از مولانا صحبت می کنید.مطمئناً شعر موسی و شبان را خوانده اید.

یا حق

.