بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مرتبط با خودشناسی. جهت پیوستن به این گروه و شرکت در بحث‌ها به لینک کنار صفحه مراجعه نمایید

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

Re: [Khodshenasi] سیر گشتم، سیر گشتم، سیر، سیر

خوب احد آقا حالا با این مثلا شانس چیکار بکنم؟ این وضع عوض شدنی نیست.


--- On Thu, 5/15/08, ahad issavi <issavi_ahad@yahoo.com> wrote:
From: ahad issavi <issavi_ahad@yahoo.com>
Subject: Re: [Khodshenasi] سیر گشتم، سیر گشتم، سیر، سیر
To: khodshenasi@yahoogroups.com
Date: Thursday, May 15, 2008, 10:10 AM

ali agha salam, toye in donya ke hame chiz be adama dicte mishe shoma in chans ro dashti ke beghole krishna morti sholeie narezayati dar shoma khamoosh nashode.

ali fatemi <greatlove_66@ yahoo.com> wrote:

با سلام خدمت جناب نوبادی عزیز
فرموده اید بگم که چه قسمتهایی از این مطالب باعث مشکل شده. عرض میکنم. یکی دید منفی ای هست که به فکر و تفکر وجود داره. قطعا خواهید گفت ایشان تفکر منطقی را نفی نکرده اند. ولی جمله هایی مثل (هر چه از هویت فکری برخیزد، که طبیعتا تفکر به زعم خودم منطقی من هم در همین ردیف قرار می گیره،عبث و پوچ است.) �­داقل روی من این تاثیر رو گذاشته که تا بخوام یه کم درست فکر کنم بلافاصله این القا به ذهنم بیاد که دارم گول هویت فکری رو میخورم و در اشتباهم. از طرفی خوب من یه دانشجو ام . به خدا ادعای روشنفکری و اینها ندارم ، فقط به علت ماهیت دانشگاه و  علم با القائ فکر کردن و استفاده ی درست از فکر که به نظرم درست هم هست مدام مواجه ام. و چه جور بگم یه جور �­س میکنم اگر شروع به تفکر کنم به این نظریه (مصفا و کریشنا) خیانت کرده ام. و یه چیز دیگه این که این بزرگواران خواستن رو تقبی�­ کردن. در صورتی که به نظر من خواستن های مفید یا �­داقل بی آزار برای ادامه ی �­یات لازمه. برای همینه که از زندگی دل زده و بیزار شدم.  و ضمنا تقریبا به همه بی اعتماد و مظنون میشه آدم. و زندگی آدم یه جورایی رو هوا و معلق میشه.  خودتون �­تما شنیدین که تعدادی دیگه هم دچار همین مشکل شدن . خوب �­الا شما دوستان عزیز اگه نظری دارید بفرمایید. لزوما هم قرار نیست اقناع بشم که راه رهایی همین است ولاغیر.امیدوارم به این نکته توجه داشته باشید. 
از راهنمایی و توجه تون ممنون می شم.    

--- On Wed, 5/14/08, nobody <neesti@Gmail. com> wrote:
From: nobody <neesti@Gmail. com>
Subject: Re: [Khodshenasi] سیر گشتم، سیر گشتم، سیر، سیر
To: khodshenasi@ yahoogroups. com
Date: Wednesday, May 14, 2008, 5:58 PM

خدمت علی آقای فاطمی،
دوست خوبم، فکر می‌کنم شما و افرادی همچون شما دو راه داشته باشید(�­داقل). یکی اینکه اگر واقعاً مطالعه‌ی این کتابها و شنیدن این مطالب برایتان مضر بوده و ا�­ساس می‌کنید وضع رو�­ی‌تان را بد کرده و بقول خودتان از زندگی سیر شده‌اید، منطقی است که آنها را کنار بگذارید. اینطور نیست؟

راه دوم اینست که با کسانیکه از این کتابها استفاده برده اند و می‌گویند این مطالب برایشان مفید بوده، سئوالات و مشکلاتتان را در میان بگذارید و مشخصاً‌عنوان کنید که چه چیزهایی از این مطالب باعث شده شما را از زندگی سیر کند. و از آنها بخواهید به شما پاسخ دهند و کمکتان کنند.

البته راه سوم و چهارم و پنجم‌ها هم می‌توان در نظر گرفت. و آن اینکه بدون اینکه راه اول (ترک این مطالب و کتابها) و راه دوم(بررسی مشکلتان) را در نظر بگیرید، بیایید و دائماً‌ شکایت کنید.

بهر�­ال انتخاب با شماست.

neesti.blogspot. com


2008/5/14 ehsan mirrahimi <m_eh_62@yahoo. com>:
پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود                  زان کبودت جمله عالم می نمود


ali fatemi <greatlove_66@ yahoo.com> wrote:
با سلام
خواستم بگم که بله من هم بعد از خوندن اون کتابا نه تنها از کتاب خوندن بلکه از زندگی هم سیر شدم. زده شدم . مدام تو �­الت تهوع از زندگی به سر می برم. از کل زندگی ها! ولی به خدا باور کنید این کتابا رو من یکی اثر بد گذاشته! واقعا میگم. سبک نشدم.

--- On Mon, 5/12/08, nobody <neesti@Gmail. com> wrote:
From: nobody <neesti@Gmail. com>
Subject: [Khodshenasi] سیر گشتم، سیر گشتم، سیر، سیر
To: khodshenasi@ yahoogroups. com
Date: Monday, May 12, 2008, 7:30 PM


سیر گشتم، سیر گشتم، سیر، سیر

همراه با دوستی در میان راهروهای نمایشگاه کتاب قدم می‌زدیم. می‌گفت: قبل از آشنایی با خودشناسی بروش مصفا و کریشنامورتی، وقتی به بازار و نمایشگاههای کتاب می‌رفتم، ا�­ساس عطش و ولع شدیدی به خریدن کتاب داشتم. انگار با خرید کتاب و خوندن اونها آروم می‌شدم. اما البته که عملاً اینطور نبود. چون وقتی کتابها رو می‌خریدم، چه بعد از خوندن اونها و چه بدون خوندن اونها(که اکثراً هم نمی‌خوندمشون!) عطش من فرونمی‌خوابید و گویا یک چیزی رو همیشه کم داشتم. همیشه ا�­ساس کمبود می‌کردم و ا�­ساس نیاز.

بعد از آشنایی با مطالبی که مصفا و کریشنامورتی می‌گن، انگار سیرم! درست مث آدمی که تازه غذا خورده باشه و اگه بهترین غذاها رو هم جلوش بیارن، نسبت بهشون بی‌رغبته، اصلاً نیازی به خوندن کتاب و خریدن اونها ا�­ساس نمی‌کنم. جز در مواردی که مربوط به نیاز دانش مربوط به شغلم هست.

سیری و آرامش کمترین هدیه خودشناسی است.

------------ --------- --
neesti.blogspot. com








__._,_.___

Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

0 نظرات: