بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مرتبط با خودشناسی. جهت پیوستن به این گروه و شرکت در بحث‌ها به لینک کنار صفحه مراجعه نمایید

۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

[Khodshenasi] در تاکسی

    همین الان رسیده‌ خونه. توی تاکسی صندلی عقب نشسته بود با دو نفر دیگه. راننده و یک پسر شانزده هفده ساله هم نشسته بودند جلو.

 

    رسیدیم به جایی که پسر خواست پیاده بشه. کرایهء این خط دویست تومنه.

 

    راننده گفت: "پنجاه تومن دیگه".

 

    پسر (با یک حال جدی و بدون هیچ مظلومی و یا احساس شرمندگی یا خجالت) گفت: "ندارم."

 

    راننده چند پانیه به چشم‌های پسر خیره شد. پسر گفت: "چیه؟ ندارم دیگه."

 

    راننده گفت: "چرا قبل از اینکه سوار بشی نگفتی؟"

 

    پسر فقط نگاه کرد (و باز بدون هیچ احساس گناهی،) و رفت.

 

    ماشین بحرکت افتاد.

 

    دو نفری که کنار نوبادی، عقب ماشین نشسته بودند شروع کردند غر و لند کردن: "چه پر رو! حداقل نمیگه: ببخشید، معذرت می‌خوام." نفر دوم هم همراهی کرد: "این از اوناست که اگه یه چی بهش بگی، با چاقو میافته به جونت!"

 

    راننده ساکت بود.

 

 

__._,_.___

Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

0 نظرات: